سخت تشنهام
تشنهی یک بوسه
بوسهای از جانب مرگ
بدون درد
ولیکن
تنها یک چیز نصیبم میشود
آهی حبسشده در سینهی سرد
چنگی فشرده بر بغضی تنگ
فریادِ سر داده بر گوشی کَر
آه، خستهام
از جستوجوی صحو در دنیایی مست
خسته از تقلا برای دمی سهل
خفته بر تختِ آشفتهی خشم
پیچیده در لحافی سفید
سیرآب از زهر
در انتظار جرعهای سرخ
از سوی مرگ