سروتونین. سروتونین لعنتی. به گیتار گوشه اتاق نگاه میکنم و یاد انیمه گیون میفتم. انگشتام روی صفحه کیبورد وحشیانه حرکت میکنن. لاکای مشکی. واترتینت اتود. کتابهایی که روی هم چیده شدن. بوی عود. خودکار سیاه. عدد 19. حضور نصفه و نیمه. خشم.
اون بچهی کوچیکی که شبها به ستارههای شبتاب روی سقف اتاقش خیره میشد در مورد من چه فکری میکنه؟ پنجسالهای که روی تخته وایت برد گوشه اتاقش پرمعنا خطخطی میکرد. لباساشو از توی کمد بیرون میریخت و توی راهرو ادای مدلای حرفهای رو در میآورد و کت واک میکرد. اندوهش رو زیر قالیچهی بنفش و صورتی وسط اتاق قایم میکرد. دنیاش پر بود از یواشکیها. پر از التماس برای ترک نشدنها. پر از گرفتن گوشها موقع دعوا. پر از اشکهای تنها. پر از انزوا. پر از حسادتهای کودکانه به نداشتهها. پر از "خودم انجامش میدم" ها.
یادم میاد موقع رفتن به پیشدبستانی پفیلا به دست قدم میزدم. با وجود چشمهای تر، اشکهای خشک شده، سینهی سنگین و گلویی که چند دقیقه پیش پر از شیشههای شکستهی بغض بود، لبخند میزدم. با حضور افتخاری پفیلای گوجهای، چکی که یکم پیش گونهم رو قرمز کرده بود اهمیتی نداشت. مامان تظاهر میکرد پشیمونه اما نبود. برام مهم هم نبود. آخه مامان بود. مسیر بود. پفیلا هم بود.
حالا احساس میکنم کل زندگی همینه. مهم نیست چقدر تنم گوجهای باشه و بار شونههام چقدر سنگین. باید دل خوش کنم به طعم ملس چندتا پفیلای بدریخت.
با حدود یک ماه تاخیر، به نوزده خوشآمد گفتم. شاید هم باید بگم بدرقهاش کردم. عددش رو دوست دارم. محکمه، مستقل و جذابه. زیباست و استواره. دقیقا همونطور که باید باشه؛ جوری که من کیانا رو میشناسم. تنهایی تولد گرفتم، آرزو کردم و شمعها رو فوت کردم. دو نخ میلانوی توت فرنگی دعوت کردم. اونها توی سکوت همراهیم کردن. کارت ملی گرفتم، توی بانک ملی حساب باز کردم. دیپلمم رو از مدرسه گرفتم. شمارهم رو به نام خودم زدم. جنایت و مکافات رو خریدم و بعد با بیاهمیتی گوشه کتابخونه انداختم. دانشگاه قبول نشدم. برای صمیمیتهای از دست رفته حسرت خوردم. برای آنلاین شاپ، چنل زدم و به خودم قول دادم شروعش میکنم. داد زدم دعوا راه انداختم و استقلال رو احساس کردم. خلاصه یکم مردم. یکم زندگی کردم.
حالا سرم درد میکنه و حوصلهی هیچکس رو ندارم. احساس میکنم روابطم خیلی پیچیده و مزخرفن. ازشون یه اسکلت بی روح و بی پوست باقی مونده. سعی میکنم گذشته رو به یاد بیارم. خون رو جاری بدونم و قلبها رو تپنده. اما این تلاش بیحاصل یکنفره بیفایدهترینه. باید بزارم طی شه. عبور کنن. عبور کنم. همونطور که مدتی موندم، بار و بندیلم رو جمع کنم. یادم نره که فقط یه مسافرم و به ایستگاهها، بیحد دل گره نزنم. اگر گره زدم، کور نزنم. مکث کنم. بعد از هر قدم ،فرصت قدم بدم.
نوزده سالگی. کلافگی. خشم. سردرگمی. پریود. نوار بهداشتی. خون. لبخند، بی حوصلگی. کدئین. دوپامین، اکسیتوسین. سرترالین تا رسیدن به سروتونین. سروتونین. سروتونین. سروتونین. سروتونین لعنتی!
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
از ته دل آرزو میکنم امسال پر از آرامش، خودِ واقعی و سروتونین واقعی باشه