چند نخ سیگار دود کردم و چند ورق اضطراب خوردم. بیهوده گذروندم. قربون صدقه پسرام رفتم. عطر آجی رو با ولع نفس کشیدم. نیهیلیست درونم افکارم رو به بازی گرفت. هم‌بازیش شدم. اجازه دادم نقش خودم رو ببلعه و بهم پوچی تعارف کنه. منم بی درنگ پذیرفتم.

با چند کلمه، داستان توی سرم رو توی دفتر مشکی گنجوندم. صدا گفت نمی‌تونی. نمیشه. بلد نیستی. منم تظاهر کردم نشنیدم. تلاش کردم بنویسم. نشد. همچنان تلاش می‌کنم بنویسم. هر چند این تلاش، به رعد و برق مخرب افکار منجر بشه. به دوست داشتن تظاهر کردم. حین یخ زدن دستام با "دوست‌ها" گرم گرفتم. چند تا "دوستت دارم" آلوده به عادت زمزمه کردم. با خودم مکالمه کردم. حرف R فرانسوی رو تکرار کردم. از ق بودن فرار می‌کرد. منم همراهش شدم.

آرامشِ توام با دلهره‌ای که  توی دلم پیچید رو حس کردم. دلهره‌ی از دست دادن چندتا تپش بی‌عجله. نشستم روی تاب بچه‌ها، کنار خواهرم.  در حالی که اهنگ preussre رو گوش می‌دادم تاب رو به بازی گرفتم و نگاه‌های خیره رو نادیده. لیست بالا و بلند انیمه‌هایی که قول دیدن بهشون داده بودم، بهم نیشخند زدن. دست و پام رو گم کردم. تنِ گلدون رو چند مرتبه با خاکستر داغ سوزوندم. متواضعانه سکوت کرد. منم مهر سکوت رو، روی لب‌هام پذیرفتم. حالا بدون دست و پا، با لب‌های بسته روایت می‌کنم.

_______________

اکسو. خونه‌ی من. کسایی که همیشه‌ نجات دهنده بودن و هستن. اکسو فقط یه گروه نیست. تمام نوجوونی منه. من باهاشون بزرگ شدم. مهم نیست چند سال بگذره، قلب من همیشه متعلق به 12 نفرشون می‌مونه. 

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

 و جونگین عزیزم. کسی که با لبخند‌های عسلیش به این وجود کدر، شفافیت می‌بخشه.

یه چسب زخم خوشگل دیگه هم لایو بنگتن بود.