𝗰𝗮𝘀𝘁𝗼𝘂𝘁

؛I am just a freak

چتر خیس

میدانی زیبا، تو به من آموختی مزه زیبایی هارا. خلق کردی گوشه به گوشه ی این خیال زیبا را. تو میدانستی زیبایی عشق می آفریند و نگشودی بر تماشای وجود خسته ی عاشق، لبهای بی جان را. تو عشق را به خیال آویختی و ترک کرد روح، این جسم بی دل را. تنها خیال ماند و حالا که پر کشید ؛ عشقی نیست که رخنه کند این جسم نالان را. حالا به جست و جوی چه میگردی،خیال؟ نیست و خیال ابر میشود بر گونه ام، قطره قطره ی باران ایمن را. 

دور بمان، در زیر باران به تو گفته بودم:

"شاید فکر کنی توی مسیر زندگیت تنهاترینی اما من آخر تموم مسیر هایی که میری با چتر خیسم منتظرت ایستادم."

 

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۳۷ ق.ظ
نظر دهی برای این مقاله در حال حاضر قفل است